اين حال حاضر كي تمام ميشود كه ديگر به من نگويد در حال حاضر امكان برقراري ارتباط با تو نيست. كاش گذشتهي بعيد ميبود يا آيندهي دور كه نبودم يا نباشم بيخبر از.
حال من كه تمام شود، به آيندهي نزديك تو ميرسم. جايي كه ميتوانم ارتباط سيار داشته باشم با.
از من بعيد بود يا از اين گذشتهي خوشخاطره كه حال من را ميگيرد و ميبرد و به غيبت صغري ميرساندش و كبري. حالم اصلا حاضر نيست. غايب است. دور است. خيلي دور. دور تر از هر بعيدي كه گذشته باشد. بايد گذشتهها را جلوي چشمهام حاضر كنم.
حالت خوبه نه ؟
گذشته هايي که هيچ وقت بر نمي گردن…..
امید ندارم، بعیده، گذشته ای حال بشه..
ولی کاش حالش باشه در انتظار آینده ای باشیم که از استمرار ماضیمون به نون و نوائی رسیده باشه و گذشته را در حالمون از یاد نره…
این بازی با کلمات زمانی چه خوب در این متن نشسته.. 🙂
گاهی لازم نیست ولی مستحب ست پرده را بکشی تا حال ،چشم ش به ماضی نی افتد
اصلاح می شود:
گاهی لازم نیست = واجب نیست
ذهن را شخم بزنی که چه ؟
آتش دل را بیشتر بیفروزی؟