چقدر ديگر بايد صبر كنم؟ من آمدم. الان ميگويم از كجا.. هنوز اجزاي من در هوا پراكنده بود. غبار معلقي بودم و نشستم روي خاك. تركيبي بودم از سديم و كربن و آهن و چند عنصر ديگر. كرمي خاك را خورد و از سوراخي كه درست شد، بيرون آمد. من از كم بودن گريزان بودم. با چند مولكول ديگر همپيمان شدم. قرار شد تا جايي كه زندهايم، با هم باشيم. مرغ تپل حنايي مشغول نوك زدن به زمين بود. كرم را خورد. من همينطور بزرگتر ميشدم. از پستان مرغ شير خوردم و رشد كردم. به گروه سني فضلهي آن مرغ حنايي رسيدم پاي درخت سيب. با قطرهاي آب خودم را به ريشهي درخت رساندم. آن اجزاي از هم گسيخته در تكميل مراحل رشد من، مادهاي معدني شد و از آوندهاي درخت بالا رفتم. رفتم توي شكوفهاي كه تازه روييده بود. چند ماه حمام آفتاب گرفتم. زنبوري آمد روي شكوفه. خودم را چسباندم به پايش. رفت روي يك درخت ديگر. اين يكي درخت بزرگتر بود و قويتر. رفت روي گلي كه دختري داشت حمام آفتاب ميگرفت. من را كه ديد، ترسيد. ولي زود اهليي كلمههايم شد. موهايش را نوازش كردم و ميوهي سديم بهش تعارف كردم. دوستم شد. با هم آميختيم. من برايش قصه گفتم و او به من محبت كرد و آواز ميخواند. در آغوش گرفتمش. با صدايش به خواب رفتم. يكي شديم. به گروه سني سيب رسيدم. سيب ترشي شدم بالاي درختي كه مهدي هم نميتوانست آن را بتكاند. يك نفر سيب را چيد. دو نيمش كرد. خودش خورد و به همسرش داد. جنيني شدم. زالويي شدم كه شيرهي جان عاشقي را ميمكيد. آفتابم، آبم، نانم، كلمهام، محبتم و صدايم، نفسهاي مريم بود و سايهي دستش روي سقف خانهام و آوازي كه با خودش ميخواند. صدايش قشنگ بود. از خواب بيدارم كرد. هاه كرد توي صورتم. قلبم شروع به تپيدن كرد. آن نفس را هنوز ميبويم. بزرگ شدم و دوباره متولد شدم. اينبار در دنياي شما مردمان. من شدم اميد. باز هم بزرگ شدم. گروه سني نوباوه و كودك. گروه سني الف. گروه سني ب و جيم و نوجوان. گروه سني جوان. ولي اينها كه من دارم، مال من نيستند. من با آن دم گرم مريم هست شدم. آن نفس، در وحدتي مطلوب به اجزاي بيخاصيت ارزش بخشيد. بايد دوباره آنها را، تمام چيزهايي كه دارم را به طبيعت برگردانم. آنها مال من نيستند. دليلش آن است كه هيچ خاطرهاي از گروه سني عنصر و كرم و مرغ و سيب ندارم. بيست و هفت سال پيش خاطرات من رقم خورد. همان غروبي كه به سوي دنياي شما طلوع كردم.
تولدت مبارک پسر .
تازه بود!
نو!
…
“زود اهليي كلمههايم شد…”
تبریک
تولدت مبارک رفیق…
شد دو سال!
هی (نه از اون آه! از نوع “هی پسر!”)… زود گذشت… خیلی هم زود گذشت… به همین راحتی شد دو سال!