عمو مجيد سلام
ميخواهم همين الان ببوسمت. هر جمعه من را مينشاني پاي تلويزيون تا بخندانيام و چيزهايي ياد بدهي. تلاش تو بوسيدنيست. تو كه قبل از تولد نميدانستي قرار است قند بگويي كه قناد شدي. من كه ميگويم هر چه هست توي اين اسم است. اسم شخصيت را تعيين ميكند. ولي كسي به حرفم اهميت نميدهد. براي همين اسم وبلاگم را چيزي گذاشتم كه ناخودآگاه من است. و اين اسم به نوشتههاي آن شخصيت و جهت ميدهد. گهگاهي هم كه چيزي خارج از اسم نوشته ميشود باز هم بي هيچ نيست. من به آنها ميگويم حاشيههاي لازم. يك وبلاگ ديگر داشتم كه در آن بي چاك و بست، به هر چيزي كه آزارم ميداد – بخصوص به سياست- بد وبيراه ميگفتم. فحشهاي نامربوط. البته تا پريروز فكر ميكردم هنوز هم اين وبلاگ را دارم. ولي وقتي بعد از چند ماه ميخواستم به آن وبلاگ سر بزنم ديدن خبري از آن نيست. پرشينبلاگ آن را بسته بود. كاش حداقل فيلتر شده بود. ولي انگار اين پرشينبلاگ هيچ مسئوليتي در مقابل حفظ اطلاعات نميپذيرد. بلاگفا هم همينطور است. يك سال پيش پيام نقدي در مورد بلاگفا و مديرش آقاي شيرازي نوشته بود. چند روز بعد همهي ديتابيسش پاك شد. امنيت اطلاعات صفره عمو مجيد. در آن وبلاگ با اسم ذهن عريان مينوشتم. براي همين همهي نوشتهها بيپرده بود. همانچيزي كه مي آمد توي فكرم مينوشتم. هرچند كه آن اواخر گاهي مطالب را كپي و پيست ميكردم. منظورم از اسم است. حالا كه اسم تو قناد است – دوباره ميپرسم- تو اين قدر محبوب شدهاي؟ شخصيتت با اسمت همسو شده است. چند نسل تو را ديدهاند؟ تا حالا چند كودك را ديدهاي و خندانهاي و قند در دهانش گذاشتهاي؟ از حالاي تو ميگويم. حالا كه پنجاه و پنج سالگيات را ميگذراني و خوي آبادانيات را گرمتر كردهاي و محبتت را در دلمان ريشهدار تر. از وقتي كه ديدهامت تا الان فرقي نكردهاي. هيچوقت پير نشو عمو قناد. هيچوقت.
من فكر مي كنم عمو قناد پیر نشه چون او قبل از دروس حمیدرضا محتشمی تمام رمز و راز باشگاه خنده رو می دونه و می خنده و می خنده …و من همیشه فکر کردم که چرا زوربای یونانی ناتوردشت و کافه پیانو از یادم نمی رن چون منو وادار به لبخند می کنند مثل عمو قناد که از یاد نمی ره و آرزو می کنم خنده هاش در تمام مراحل زندگی باشه نه فقط جلوی دوربین و برای بچه ها …
.
.
امید عزیز
این روزا آدما حوصله ندارن مطالب دراز رو بخونند من بهشون می گم اسمس زادگان …از اینکه وقت گذاشتی داستانمو خوندی خیلی خوشحالم کردی ..نقدت هم به حق بود و استفاده کردم …من هنوز داستان هایت را نخواندم …این اولین پست بود آمدم …اما قلمت قلم خونگرمی ست …این را خوب فهمیدم . برای خواندن باز خواهم گشت …
همواره شادکام ..
ما كه بچه بوديم اسمش بود آقا مهربون.. با قلقلي بازي ميكرد. يه بار هم از نزديك ديدمش.. گفتم قلقلي كو؟ گفت نميآد.. حالش خوب نيست..
نميدونم راست گفت يا نه.. بعدش نشستيم دزد عروسكها ديديم.. ولي من هنوز تو فكر قلقلي بودم كه ساكت بود و هيچوقت حرف نميزد و حالا مريض بود..
حالا ميگن عمو قناد.. ولي بيشتر آقا مهربون بود براي من
سلام اميد نازنينم .. نميدونم اين كامنت بالاخره ثبت ميشه يا نه ولي دلم ميخواد ثبت شه .
آخه درمورد عمو قناد نوشتي كه دوستش داريم هم من هم عسلك ..
وقتي خودم عسلك كوچولو بودم و ميگفت” آفرين صد آفرين هزار و سيصد آفرين .. فرشته ي روي زمين ” يا اون موقع ها كه ميگفت ” 10 و 10 … و 10 چقدر قند تو دلم آب ميكرد .. الان هم وقتي عسلك پاي تلويزيون دستاشو اونطوري ميگيره و ميگه حالا بريم يييييه برنامه ببينيم .. يييييه برنامه ببينيم .. قند را ميبينم كه تو دل عسلك آب ميشود .
سالها قبل شايد 6-5 سال پيش يك روز تو نمايشگاه كتاب ديدمش كه بچه ها دورش جمع بودند .. من هم عسلك به بغل نگاه ميكردم .. هر بچه اي رو ميبوسيد .. نازش ميكرد حتي ديدم دولا شد و بند كفش ها شونو محكم كرد .. اون روز مطمئن شدم ك عمو قناد برنامه اجرا نميكنه تا پول در بياره .. برنامه اجرا ميكنه تا زندگيش رو مثل قند شيرين و شيرين تر كنه .
فکر کنم “فیتیله” برنامه ی حرفه ای هاست.
سلام چرا آدری مهربانو عوض شده آدری جدیدش کجاست؟ کسی هست بدونه