آقاي عزيزي ميگويد: کار طنزپردازان عالی رتبه دوربین دست گرفتن نیست. تلویزیون اجازهی دست گرفتن دوربین به هرکسی نمیدهد. طنز خوب را در کتابهای چخوف پیدا کنید اگر خواندنش سخت بود به کتاب های عزیز نسین، برنارد شاو، مارک تواین، وودی آلن و… مراجعه کنید. میخواهید منبع الهام نوابغ کمدی ایرانی را ببینید؟ سریال “فرندز” را نگاه کنید.
اين آقا قبلا گفته بودند: حد آقای عطاران همین سریالهایی است که سالی یکی میسازد با همان هنرپیشهها و کاراکترهای کلیشهای تا حتماً پربیننده باشد و همین، هیچ قصدی هم برای تغییر دادن چیزی یا هموار کردن راهی ندارد.
در صدق گفتارشان شك ندارم.
من ميگويم: طنز هنر است و طنزپرداز هنرمند. سليقهي عامهي جامعه حول و حوش هنر نميچرخد. مرد از سر كار ميآيد و ميخواهد چيزيي ببيند و دقيقهاي از مشغلهي فكرياش كم شود. زن ميخواهد خستگي كار بيرون و توي منزل را با چند دهان خنديدن به عبارتها و رفتارهاي مضحك بتكاند. عامهي جامعه به دنبال گير كردن در پيچ و خمهاي طنز نيستند تا بيشتر فكرشان درگير شود. فقط ميخواهند لحظهاي به زندگي روزمرهي اطرافشان و خودشان بخندند. آيا براي طنز ساختن نبايد ببينيم مخاطبهاي ما چه كساني هستند؟ نميخواهم از آقاي عطاران و يا ديگر طنزپردازان دفاع كنم. اما واضح است كه طنز تلوزيون براي عامهي جامعه است. حال انكه منتقدين آن را با طنز داستانهاي گوگول و چخوف مقايسه ميكنند و ميگويند بابا كشك ساخته است به جاي طنز. ميگويند طنزش آبكي است.
بهمن فرسي در رمان شب يك شب دو ميگويد:
... اگر پدر شديد، گاهي هم براي فرزندانتان مادري كنيد. انوقت ديگر هيچوقت حرص مال دنيا شما را نميگيرد.
من كه يك لحظه به ياد مادرم افتادهام، و گيج ماندهام كه او چگونه حرص دنيا و حرص آخرت را با هم توام كرده و در ضمن براي فرزندانش هم هميشه مادر خوبي بوده است، پوزخند ميزنم.
اتفاقات گذشته تا به اينجاي داستان شما را نميخنداند. شما هيچوقت از طنز ناب او در اين كتاب و اين عبارت نقل قول شده نخواهيد خنديد. تلخي زهر واقعيت نميگذارد لبهايتان به خنده كش بيايد. طنز هيچگاه در باطنش خندهدار نيست. خندهدارترين پارادكسي كه در طنز وجود دارد همين است.
نميدانم طنز از چه زماني وارد كتابها شد. چقدر توانستهايم جامعه را به سمت آن سوق بدهيم. ولي حدس ميزنم سليقهي عامهي جامعه به سمت لذت بردن از هنر ناب – از اين كلمهي ناب هميشه بدم ميآيد- متمايل نشده است. نميتوان عامهي مردم را با خود همراه كرد كه الا و بلا تو بايد از نقاشيهاي پيكاسو و هنر مدرن و پستمدرن خوشت بيايد. نميتوان به كسي گفت كوبيسم هم هنر است و تو اگر اسمت هنر دوست است بايد از هنر خوشت بيايد و اگر نيايد يا هنر نميشناسي و يا كج سليقهاي. آيا مردم ما طنز آشكار در مجموعههاي تلوزيون friends و يا كارهاي عطاران را بيشتر ميپسندند يا پارودي نهفته در سگ آندلسي را؟ مخاطبهاي ما مشخص هستند. براي اين مخاطبها بياييد طنز بسازيد. طنزي كه براي اكثريت مخاطبان باشد و حداقل خودتان به آن نگوييد طنز آبكي.
چقدر نوشتی و چقدر من باز طبق معمول غیبت هام زیاد بوده .
حالا راهم میدهی یا برم با ولی ام بیام ؟
دوست دارم این جمله ات را گسترش بدم و بگم به نظر من هر چیزی که زیبا باشد تاریخ مصرف ندارد .
کمی بیربط اما تو بخونش
گاهی وقتها بعضی از دوستانم را میبینم که درگیر بازی مد شده اند به انها میگویم چیزی را بخرید که زیباست و خودتان از اون لذت می برید . اینطوری اون هیچوقت به نظرتون دمده نمی شه .
به نظرم بیشتر کارهای تلویزیونی سفارشی هستند و خوب نظر و سلیقه سفارش دهنده هم بسیار ، بسیار زیاد دخیل است .
یعنی باید یک جاهایی اش کوتاه بشه و یکجاهاییش بلند.
یک جاهاییش هم بریده بشه دور انداخته و یک جاهایی هم بهش اضافه شه .
پس هرچقدر هم ماهر باشی چون ابتکار عمل نداری و دستت باز نیست اونی که دلت می خواد از کار در نمیاد .
به نظر من هم باید یاد بگیریم که اگر از فیلم و سریالی خوشمون نمیاد یا باب میلمون نیست با فشار دادن یک دکمه خودمون را خلاص کنیم .
بریا من جالب است که ملت میشین این سریال را از اول تا اخر دنبال میکنن و بعد هم انتقاد میکنن .
خوب آقا جون هر فیلم و سریال و برنامه تلویزیونی حداقال توی دو قسمت معلوم میشه چند مرده حلاجه !
یک چیزی برات تعریف کنم بخندی امید .
همون اوایل که این سریالهای ماه رمضون پخش میشد یک روز ایزابل برگشت به من گفت خوش به حال من !
گفتم چرا ؟
گفت اخه هر چی تو وبابا دارین به من میرسه و دیگه نباید با کسی تقسیمش کنم و یا دعوا کنم !
خوب اینم از فواید اموزشی سریالهای تلویزیونی هستش دیگه .
دوست عزیز، سلام
به نظرم میرسه که شما هم وارد بازی اون آقای عزیز شدید. چراکه به اصطلاح، رو گفتار اون نقد نوشتید.
واله در صورت وفاداری به مطالبتون شاید بهتر باشه عنوان “هنر تاريخ مصرف ندارد” را به “شنوایی گوش به بینایی چشم ارتباطی ندارد” تغییر بدید.
شما چند اشتباه مرتکب شدید:
– نوشتن نقد رو صحبت های آقای عزیز
-ارتباط بحث به موضوعی کاملاً بی ربط
– مقایسه هنر نوشتاری با دیداری بدون لحاظ رسالت های این دو
…
راستی، احتمالاً آقای عطاران با دوستان مشهدی شما همشهری نیستند؟
این اولین یادداشتی بود که بر نوشته هاتون نوشتم، حق مبارک کند انشاا…
P.S: متوجه نشدم که شما برای چه طیفی از خوانندگان می نویسید؟! (طیف وسیعی از واژگان که قابلیت پوشش دهی به ادبیات مردم دریاکنار تا دروازه غار رو داره در فرهنگتون موجود می باشد)
لزومي ندارد از خوبي هاي نقد بگويم. حاجي جان، من در اين نوشتهي مختصر نقد را زير سوال نبردم. اگر اولين برداشت تو اين بوده است، بد به حال من. حرف من در اين چكيده اين است كه ” نقد شما قبول. ولي چون مخاطبش برايش مشخص است و براي آن مخاطب ميسازد، پس توجيح قسمت آبكي بودن كارش واضح است”
آقاي عزيز فرمودهبودند ” او ، هیچ قصدی هم برای تغییر دادن چیزی یا هموار کردن راهی ندارد.” و گفته بودم در صدق گفتارشان شك ندارم. اگر اين نوشته را پاسخي بر نوشتهي اقاي عزيز دانستهايد، بد به حال من. چرا كه هر دو نوشته در مسئلهي مورد بحث اتفاق نظر دارند كه آقاي عطاران براي پر بيننده تر شدن كارش ميسازد و هیچ قصدی هم برای تغییر دادن چیزی یا هموار کردن راهی ندارد.
گفتم هنر تاريخ مصرف ندارد. اگر اثري يك اثر هنري باشد، هيچگاه از مخاطبش كاسته نميشود. هر چند مخاطبانش در اقليت جامعه باشند. بحث فقط محدود به طنز در كتاب و طنز در فيلم نيست. بحث محدود به طنز به طور كلي هم نيست. بحث محدود به كتاب هم نيست و حتي محدود به فيلم. بحث در مورد هر هنري صادق است.
ممنون حاجي جان بابت لطفت. اجازه بده اينجا دفترچهي يادداشت شخصي من باشد كه به جاي منتشر شدن بعد از مرگم، در زمان حياتم و به دست خودم منتشر شده است. براي اينكه خوانندهام راحت باشد، سعي كردهام دستهبندي مطالب طوري باشد كه به سرعت برود سراغ مطالبي كه خود را مخاطب آنها ميداند. اگر تكنولوژي و سواد من اجازه بدهد در آيندهي نزديك سعي ميكنم طوري باشد كه خواننده يك بار براي هميشه دستههاي مورد علاقهاش را انتخاب كند و بعد از ان، براي كامپيوتر او فقط آنها نمايش داده شوند.
با سلام خدمت شما دوست عزيز
اگه احساس ميكردم از اين وبلاگ نويسايي كه همش عكس گل و دختر گريان و پرندة خسته و از اين حرفا ميذارن لزومي نميديدم اين مطلبو بنويسم. احساسم بهم ميگه خيلي زحمت ميكشي و اين وبلاگم جدي جدي برات مهمه. چنتا پيشنهاد وپسنهاد و از اين حرفا دارم اگه فكر كردي واردن بنويس اگرم مشكل داشتن باز جواب بده. فعلا همين يه دونه پست رو منظورمه. نوشتي در صدق گفتارش شك نداري پس من رويِ سخنم برا هردويِ شماست.
1- لينكي كه دادين اشتباس ميره تو لينك توكا نيستاني در نتيجه نتونستم مطلب آقايِ عزيزي رو بخونم.
2- اينكه اون آقايِ پَرت از مرحله نوشتن طنز پردازايِ عالي رتبه واقعا نميان دوربين دستشون بگيرن از اون حرفاس كه ماتحت آدمو ميسوزونه. بندة خدا چخوف يا برناردشا يا نيسين دوربينشون كجا بود؟ اونا مالِ دورة قلم و كاغذ بودن. شما كه اينقدر در جريانيد 2 تا طنز پرداز بگين كه همنسلِ خودتون باشن و عالي رتبه باشن. اين از اون شوخياس كه همزمان توهين هم هست.
3- كل مطلبي كه اين آقا خواسته برسونه اينه كه چنتا از DVDهاي Friends رو گير آورده و ديده. طنز عطاران به هيچ وجه شباهتي به طنز اون سريال موفق و با ايده نداره. عزيزم هميشه قبل از نوشتن يه مطلب فكر كن كسايي هستن كه به منابع شما دسترسي داشته باشن و ضايع ميشي اگه پرت از مرحله ، نظر بدي. در ضمن اونور آب هزار تا سريال موفق دارن كه اين سريال يكي از اوناس.
4- تا جايي كه اين حقير در جريانه وودي آلن فيلساز و بازيگره و اگه كتابم نوشته ، كتابش نقطة قوتش محسوب نميشه. طنز وودي آلن طنز فلسفيه و اصولا تكرار پذير نيست. نكنه شما انتظار دارين از فردا نمايشنامههاي برنارد شا رو با كارگردانيِ عطاران و بهروز خالي بند ببينين. اين اشارهها ناشي از ناشيگري شما و آقايِ عزيزيه.
5- آقايِ عطاران تو كارِش موفقه اگه نبود ملت هميشه ازش انتظار كار خوب نداشتن . اين يه كارش بد از آب دراومد. كلاهي براي باران كه توپِ توپ بود. اون كه چخــــــــــــــوف نيست. قصدش داشتنِ بينندس و نه بيشتر و نه كمتر.
اما در مورد نظرات خودتون :
1- اولا “چند دهان خنديدن ” رو از كجا آوردين؟ شايد مالِ يه گويش مهجور باشه. يه دهن خوندن رو داريم اما دقت كنين چند دهن خوندنَم نداريم. خستگي را تكاندن هم شديدن غير فارسيه. گرد خستگي يا غبار غم رو ميتكونن اما خود خستگي يا غم رو كسي تا حالا نتكونده. شما نفر اولين. طنز از كي تا حالا پيچ و خم داره كه كسي توش گير كنه. شما طنز رو با هجو و هزل و مطايبه و پارودي و ايروني و … همة اينا اشتباه گرفتين. اينا opera soup هستن و نبايد هم پيچ و خم داشته باشن. ميفهمي كه؟
2- جون من جون خودت و جون هركي دوست داري اول فكر كن چي ميخواي بگي بعد بگو. اين پاراگرافِ آقايِ فرسي چه نقشي در جريان كلي نوشتة شما داره؟
3- عبارت خندهدار ترين پارادكس يعني چه؟ اگه شنيدي افرادي دنبال سبك نوين هستن اون افراد قبلش به سبك قديم مسلط ميشن و بعد ذره ذره و با احتياط نوآوري ميكنن.
كار پاكان قياس از خود مگير …………………………. گرچه باشد در نبشتن شير و شير
4- طنز چرا در باطنش خندهدار نيست. يعني اگه كسي بخنده اشتباه كرده. از اين حرفاي كلي ديگه نزن كه ميگيرن يه بلايي سرت ميارن.
5- تلخيِ زهر واقعيت يه تركيب غلطه. ميدوني چرا؟ زهر اينجا اسمه نه صفت. و زهر واقعيت تركيب اضافيه نه تركيب وصفي. و ميدوني راحت ميتوني يه صفت رو بصورت سوبژكتيو به يه اسم بچسبوني اما زهر واقعيت ديگه بيمعنيه كه تو دوباره وصفيش كردي. يه كم مطالعه كن عزيزم. اگه ميگفتي تلخيِ زهرآگين واقعيت مشكل اينقدر حاد نبود. لب به خنده كِش آمدن كه ديگه نوبره.
6- نوشتي نميدوني طنز از چه زماني وارد كتابا شد؟ كدوم كتابا؟ كتابايِ خودت؟ كتابايِ ما؟ كتابايِ باباهامون؟ …. نوشتي چقدر تونستيم جامعه رو به اون سمت سوق بديم. اولا شما چيكارهاين كه بتونين يا نتونين؟ شما از كي جزو خواصين كه عوام بايد بيان و طنزشونو از شما گدايي كنن؟
7- نميگي اين وسط چرا از كلمة ناب بدت مياد. تو كه تو جملهت بصورت ضمني داري عزايِ نبودنشو در جامعه ميگيري . اين واقعا يه مشكل روانيه كه تو يه جمله آدم از هم گسيخته بشه و معلوم نباشه چي ميخواد بگه. سگاندلسي اين وسط چيكارس؟ كجايِ اون فيلم پارودي يا طنزه؟ چرا بين اين همه به اون گير دادي؟ فكر كردي چون قديميه هيچكي نديده؟ هر گوسفندي كه بونوئل و دالي رو بشناسه اونو ديده و ميدونه كه چيز چرنديه و فكر نكن چون خيلي عجيب و غريبه حتما خفن باكلاسه.
8- اون الاغي كه ميره با پيكاسو حال ميكنه به وقتش فرندز هم نگاه ميكنه و به وقتش دستشويي هم ميره. اينا مانعالجمع نيستن كه شما يكيو جايگزين اون يكي كنين. در ضمن پيكاسو مال يه دوره تو اروپا بود هيچكي الان باهاش حال نميكنه مگر متخصصين . نكنه قصد دارين كلاس پيكاسوشناسي بذارين برا اغنامالله؟
9- آخرشم خودت فهميدي طرف كي هستي؟ چنتا اسم بيربط رو مطرح كردي و ديگر هيچ. اولين كاري كه ميكني از اين به بعد اين باشه : تو يه جمله بنويس چي ميخواي بگي و بعد شروع كن و هيچ چيز بيربط به اون جمله رو ننويس. دو سال فقط اينو تمرين كن.
مويد باشيد.
ميخواستم بخوابم كه پاسختو به حاجي ديدم. ميبينم كه اينجا هم مشكلاتي وجود داره . اولا كه “بد به حال من” نداريم و بدا داريم و چون 2 بار از اين اصطلاح استفاده كردي امكان نداره الف رو سهوا يادت رفته باشه. ثانيا كه توجيه با ح نداريم. اين نميتونه اشتباه لپي باشه مشكل ديكتهس .
لغت كاستهشدن در قاموس حضرتعالي چه معنيِ خاصي داره كه با تقليل و اقليت نسبت نداره. گفتي اگر چه در اقليت باشن اما از مخاطباش كاسته نميشه. شايد منظورت اينه اگه اقليت باشن اقليتتر نميشن. ايدهت قشنگه كه هنر بي تاريخ مصرفه اما مطلقا چرنده. سبزة مزبلهس. سبزهاي كه بر رويِ زباله روييده. عزيز دلم كي گفته هنر تاريخ مصرف نداره؟ اگه يه هنر تاريخ مصرف داشت چي؟ حتما اونوقت ميگي اين كه هنر نيست. هيچوقت ديگه از اين جملات بي سروته استفاده نكن. اين نوع مغالطه رو زمان انسان غارنشين هم ميدونستن و بهش ميخنديدن. و اصلا خنديدن و ريشخند به خاطر همين موضوع اختراع شد.
گفتي بحث در هر موردي صادقه . كدوم بحث؟ بحث نكردي كه. يه چيزي پروندي نگرفت. حالا چرا اينقدر نقد حاجي سنگين بود كه از تكنولوژي استمنا (استمداد) ميخواي بگيري.
حالا دلم ميخواد مرور كنم ببينم از اول چي گفتي و منظورت چي بود : 1- نقل قول از عزيز يا عزيزي كه عطاران مشكل داره. 2- حق دادن به اين آقا.3- توجيه كار عطاران 4- بحث ماهوي در مورد طنز و تلخ بودنش(منظورت تراژديه به احتمال زياد) 5- داستان كمكاري خودت در مورد اشاعة هنر 6- دلتنگي برايِ هنر پيكاسو و امثالهم.
در جوابيه : 7 – ذكر خوبيها و مناقب نقد 8 – تذكر به حاجي كه متوجه نظرت نشده(بندة خدا اين نقص توئه كه نوشتهت مفهوم نيست نه اون بيچاره كه كلي وقت گذاشته نوشتهتو خونده 9 – تاكيد بر بيتاريخ مصرف بودن هنر 10 – گرفتن سپر در مقابل حاجي (آخه چرا بهت برخورده؟ من بودم تشكر ميكردم ازش) 11 – آرزو براي سواد بيشتر جهت فيلتر كردن نوشتههات(سواد تو به اين موضوع چه ربطي داره؟ مگه الان از سوادت استفاده ميكني؟ حتي يه كوچولو؟
جون من حالا اين 11 نكته رو كنار هم بذار ببين انگيزت از اينكه كامپيوترو روشن كردي كه يه مطلب بنويسي چه بوده؟ اگه ميخواستي بگي هنر تاريخ مصرف نداره بايد يا بحث فلسفي ميكردي يا مثال مياوردي. بحث كه نكردي مثالت هم مطلقه بيربطه. اگه ميخواستي اونو نقد كني كه نكردي اگه ميخواستي تاييدش كني كه اينم نكردي و هم اينورو تاييد كردي هم اونورو. اگه نقد خوبه چرا خودت از نقد ميسوزي اگه بده چرا …. اگه هنرِ ناب دوست داري از هنر ناب بنويس نه فقط يه اسم پيكاسو (يادت باشه كه پيكاسو مشكوكترين هنرمند به شارلاتان بودن بوده و هست) و الي ماشاءالله همين جور ميشه به اين 2 پاراگرافت گير داد تا ابد امامن شديدا خوابم مياد و….