حالم خوب شد، حالا ميتوانم جشن بگيرم و عيد را بخندم. عيدي بدون عيدانه، مانند هندوانهاي بدون مزه است. دكتر ميرزاوزيري چند خطي تن سفيد كاغذ را سياه كرده است.
“امروز، که از هر در و دیوار / رسیده خبر یار / هوای خوش گلزار / فرحبخش نمودهست همه برزن و بازار / نشانست در این سال ز یک مار / دگربار / که بر باغ زده چنبره انگار / ز شادی همه جا پر شده ناچار / که خوشحال نمودهست همه مردم و دلهاست که بُرده
اگر چند دگر نیست ز نان هیچ نشانی / همه موش شده از غم این غول گرانی / نماندهست در این سفره دگر لقمهٔ نانی / و احوال غمین گشته بدان شکل که دانی / مرا نیست بیانی / تو را نیست لسانی و زبانی / رفیقانِ قدیمی شده چون دشمن جانی / همه ناله و نفرینِ نهانی / ز چرخ و فلک و هر که سبب گشته و بانی / همه گشته روانی / دعا رفته به بالا که شود قبر فلانی / پر از نور به آنی / ولی باز همه شاد که احساس نمرده
در این حال / دگرگون شده احوال / کمین گشته چو اموال / سبکبال / به سر رفته کلاهی و کمر بسته یکی شال / پر از قیل پر از قال / ولیکن همه در کار گرانی شدهایم لال / که امروز شده باز چو یک وال / که را هست امید فرجی باز از این سال؟ / به هر حال / ولی باز بزن بشکن و این بار، مگیر از سخنم باز تو خرده
دگر قافیهها تنگ شده رفته ز سر دود / مرا نیست دگر سود / تو را رفته ز کف جود / در این آب گلآلود / یکی ماهی خود صید کند زود / کلاه من و تو باز پس معرکهها بود / دگر هیچ نماندهست مرا تار و نه یک پود / خدا باز دعای من و تو میشنود زود / مرا پول دهد باز و تو را دولت محمود / که بر غصه بخندیم و نگردیم فسرده”
مجيد در اين چند كلمه، تمام آرزوهاي خوب را كرده و چيزي براي من باقي نگذاشته.
عيد را خوش بگذران. شادي كن. براي شاد بودن دنبال دليل نباش.
يادداشت