1. ميگويند جاي ماندن نيست. شما ميگوييد من چكار كنم توي اين كثافتي كه خودمان رهايش كردهايم به امان خدا. همين لعنت شدهاي كه ديگر رمقي براي كسي باقي نگذاشته است تا بخواهد به خود تكاني بدهد و قلمي راست كند و همچون چوب كلفتي ببرد در اينجا و آنجاي اينها و آنهايي كه شلوارشان را پايين كشيدهاند دارند گند ميزنند به همهجاي اين مملكت. به قول احمد همين كساني كه مغزشان مثل كون بچه فقط يك چاك دارد.
2. بحث دكتر كردان اين روزها بر سر زبانهاست. من به آقاي دكتر كاري ندارم. ايشان هرچه كردهاند خوب كردهاند و هيچ كس هم حق اعتراض ندارد. مدركشان هم به هيچ عنوان جعلي نيست. حتي اعتراف ايشان هم باعث جعلي قلمداد شدن مدرك ايشان نميشود. ايشان در هر صورت دكتر ما و پزشك ما و وزير كشور ما هستند و سايه ي سيادت و سياست از سر ايشان كم مباد. بحث من فرد ديگري است. يكي از دوستانم به نام آقاي دكتر سجادهابكشان كه اخيرا ايشان هم متوجه شدهاند مدركشان جعلي است و به نظر جمع دوستان و دشمنانشان، خود ايشان نيز جعلي ميباشند. ايشان با كمال درايت افاضهي فيض فرمودهاند كه: به محض اطلاع از جعلى بودن مدرك تحصيلىام ، از فردى كه مدعى نمايندگى دانشگاه آلبرتا در تهران بوده، شكايت كردهام.
اصغر جان، دكتر جان، آخر كدام ننه قمري به تو گفته است بدون اينكه به قبرستاني به نام دانشگاه بروي و يك جاي خودت را بر سر مطالعه و تحقيق جر بدهي به تو از آن خرابشده مدرك ميدهد؟ تو هم حتما واحدهاي درسي و سه سال پژوهش را در محضر بانوي محترم تلمذ كردي و همه را با نمرهي بيست همسرداري و كهنهشويي پاس كردهاي و حالا خاك كوچه و خيابان از سرت پاك ميكني و با كمال پررويي ميخواهي به ادامهي مسند شاهانهات بپردازي؟ ميداني دكتر جان، درد من و جامعهي من اين نيست. درد اين است كه تو و امثال تو در اين كشور با پررويي سعي دربقاي خودتان داريد. حق داريد. خوان نعمتي پهن شده است. ميگويند شهر كه به آشوب كشيده شود، قورباغه هفتتيركش ميشود. با اين شهر آشوبي كه به پا شده است، كساني مثل تو ميايند و مثل زالو با ظاهر روباه ميافتند به جان گوشت نرم و چرب اين مملكت و ريشههايشان را تا سفرههاي نفت و معادن طلا و آثار باستاني پايين ميفرستند. اين از اين دكتر و آن هم از ان دكتر در دانشگاه زنجان.
3. شهروند امروز* نوشته بود سروش كه رفته بود، اشكوري و كديور هم رفتند. خيليهاي ديگر هم كه از قبل رفتهاند. و بدون ذكر منبع ادامه داده بود كه شمار متخصصين و فوق متخصصين ايراني در امريكا يكميليون و دويست هزار نفر و بيشتر از نصف اين مقدار نيز در ساير كشورها است.
رفتند چون جاي ماندن نبود. زماني قلمها را تراشيدند و نوكشان را تيز كردند تا هركس راهش كج شد، نوك تيز قلم را در چشمش فرو كنند و برش گردانند. ولي نوك همهي قلمها شكسته شد. چاكمغزان نوك قلمهاي آنها را شكستند. حالا من ماندم و دكتر و شما بينوايان. من هم كه بروم، شما ميمانيد و دكترهايي كه ريشههايشان و ريشهايشان از اعماق زمين تغذيه ميكند.
4. جامعه نه تيغ تيز زبان من را ميپسندد و نه تيزي قلم كساني كه سرشان به تنشان ميارزد. تشابه اين دو در اين است كه هيچكدام درصلبيت سنگ تاثير ندارند و تفاوتش در اين است كه من ميخواهم در سر يك چاه از اين درد فرياد بزنم و آنان ميخواهند ضربههاي كوچكي بزنند كه حداقل ذرهاي از اين نكبت كم شود.
* بعد از اينكه روزنامهي شرق بسته شد، بزرگان شرق هفتهنامهي پربار شهروند امروز را ارائه دادند. يكشنبهها ميآيد.
هی! اشتباه نزدی اینو؟ این لایق عریانیها نیست آیا؟