يك بار من از موسيوند، ابتداي قيطريه، رد شدم و ديدم يك چالهي نافرم كف خيابان پهن شده و دهن ماشينها را اسفالت ميكند. مردم منطقه هم كه انگار عادت كردهاند به سازش، به چاله كه ميرسند و حجم زياد آب جمع شده در ان را ميبينند، سرعت كم ميكنند تا كف ماشينشان با برجستگيي برخورد نكند. و مانند هميشه، به ذهنشان خطور نميكند كه به دنبال چارهاي بروند يا حداكثر بروند شهردار منطقه را كچل كنند تا بالاخره بيايد و چاله را پر كند. خونسرد، زير لب غرو لند ميكنند و ميگذرند. يك بار كه من از شريعتي، ميرفتم به سمت پارك قيطره، همين كه به ابتداي موسيوند رسيدم و چاله را رد كردم، زنگ زدم 137. پنج روز بعد،از چاله خبري نبود.
تهرانيها بدانيد در تهران يك قاليباف داريم كه كارش قاليبافي نيست. كارش درست است.
آن سالها کار جهادیاش بد نبود. مثل اینسالها نشئگی قدرت و … فرا نگرفتهبودش. مستر خالیباف.