دوست دارم به يك لحظه، در كسري از ثانيه و براي تمام لحظهها و ساعتها، دلم خالي شود از تمام گرفتگيها و كدورتها. نميخواهم هيچ ابري، دلم را لك كند. ميخواهم صاف شود. و ستارههايش ديده شود. ستارهاي بچينم پنج پر انگشت. رويش بنويسم “به تو كه گرمتر خواهي شد، با مهر” تقديمش كنم به خندهي چشمهايت. به مناسبت روزي از برگ تقويم 90.
آيا اينقدر كم ظرفيت شده ام كه به خاطر لحظهاي ازرده خاطر شدن، تمام خوبيهاي گذشته را از ياد بروم؟ نه! نه. قابل قبول نيست. من هنوز همان اميد ام. هرچند اينروزها لجبازتر و تندخوتر شده باشد.
يادداشت