در بوق و كرنا شدهايم. چو انداختهاند كه ايرانيها ضريب هوشي بالايي دارند. حالا اين شايعه، شده است يك اعتماد به نفس كاذب و در روان جامعه نهادينه شده است. كشورهاي بدبخت بايد يك چيزي براي بقا داشته باشند. براي كشورهاي جهان اول چه بهتر كه آن چيز، اعتماد به نفس كاذب باشد.
بايد بپذيريم در هر جامعه افرادي هستند كه بيشتر از بقيه استعداد دارند. زودتر ميفهمند. بهتر ميفهمند. راه حلهاي بهتري پيشنهاد ميدهند و كارهايي ميكنند كه گاهي به مخيلهي ديگران هم نميآيد. اين استعدادها در جوامع، با طرق مختلف شناسايي ميشوند. والدين در پروراندن هر چه بيشتر استعداد فرزندشان تلاش ميكنند. وي را به آموزشگاه خاص ميفرستند و برايش تمام شرايط را – در حد بضاعتشان- فراهم ميكنند تا وي در كشور و يا دنيا بدرخشد. يك استعداد، يك مخ، يك حلال خوب مسئله – كه البته لزوما طراح خوب مسئله نيست- و يا يك مبدع، در يك اردوي چند نساله و با هزينهي زياد پرورش يافته است و آمادهي بهرهبرداري ميشود. محيط جامعه براي بهرهبرداري از اين محصول آماده نيست. اگر وي در جايي، در كنار عدهاي مشغول كار شود، ميتاوند كار را سريعتر از همكارانش انجام دهد و حتي بهتر از آنها و در قبال اين ويژگي، هيچ پاداشي دريافت نميكند. فقط سَرخورده ميشود. تلاش و پشتكارش و استعدادش برايش ارزشي نياورده است. تاشش را كم ميكند تا به اندازهي مردم عادي بازدهي داشته باشد. شنيدهايد حاضلضرب تلاش در استعداد، مقدار ثابتي است. اين هم از همان شايعههايي است كه مطرح شده است و حالا رفته است در ناخودآگاه روان جامعه. اگر محيط مناسبي براي به بار نشاندن استعداد و استفادهي مناسب از آن باشد، اگر فرد، مطمئن باشد در مقابل استعدادش كه منجر به انجام دقيقتر و راحتتر و سريعتر كارها ميشود، پاداش مناسبي دريافت كند، آنوقت حاصلضرب تلاش در استعداد، ثابت نخواهد بود. بلكه تلاش، به صورت خطي و يا نمايي زياد ميشود. حالا كه اينطور نيست. جامعه حتي اين گاف بزرگ را نميبيند. شما قضاوت كنيد. يك استعداد واقعي كه از جامعه و بيارزش انگاشته شدن استعدادش ناراضي است. باغ سبز خارج و امكاناتي كه در اختيارش ميگذارند، كمكش ميكنند كه از اين نكبت فرار كند. جامعهي آنها ساخته ميشود و سرمايهي ما دود.
كاش چو ميانداختند ما مردمي هستيم تنبل و كاليبر بالا. بدون پشتكار. مردمي بدون قابليت كار گروهي. مردمي كه بدون مطالعه، كارشناس همه چيز هستند. كاش ميپذيرفتيم نه استعداد داريم و نه پشت كار. كاش ميدانستيم بايد براي رهايي از حماقت، حداقل، مطالعه كرد. ولي چه كنيم كه ما مردمي هستيم كه خلفاي عباسي دربارهشان گفتهاند: عرب را سير نگه دار و عجم را گرسنه.
جانا سخن از زبان ما می گویی
میدونی امید ارزشمند
من هروقت کسی می بالد به تاریخ و پشتوانه ی 2500 ساله مان .
زیر لب زمزمه میکنم کاش هیچ چیزی نداشتیم تا به آن ببالیم و افتخار کنیم شاید از صفر شروع میکردیم .
از پله ی اول .
درديست غير مردن كان را دوا نباشد!
نوشته هایت بوی مهاجرت گرفته.
INJAYIM BAR TALLI AZ KHAKESTAR …………
بادرود،به گردن دیکتاتورهای خونریزعیاش (خلفای عباسی )نندازید.این صحبت انگلیسی هاست که گفته اند:عجم کرسنه نگه دارتابتونی برآنهاحکومت کنیدد،
شاید انگلیسیها از روی دست خلفای عباسی گرتهبرداری کردهاند.