خيلي جالب بود!
البته دقت كردي نظرها هم اصولا تو مايه همون اصل نوشته هستند. مثلا ((خوش بگذره كوه)) ((منم ببر كوه)) ((چرا مي ري كوه))
ميدوني دوره اول وبلاگ نويسي را كه شروع كردم مخاطبان وبلاگم زياد نبودند اما خيلي دوستشان داشتم چون با دقت ميخوندند مطالب را و نظر مي گذاشتند نه اينكه ازسر رودربايستي يك چيزي بنويسند! تو اون دوره جمع خيلي خوبي تشكيل داده بوديم يعني يك جورايي با دوستان مجازي خيلي راحت تر بودم و خيلي بيشتر ازشون ياد ميگرفتم تا دوستان حقيقي.
راستي اين ماجراي فيها خالدون هم خيلي جالب شد باعث شد تغيير مهمي در برنامه روزانه ام ايجاد بشه و صبح كلي بخندم.
درخصوص به كاربردن كلمه “اصولا” هم بايد عرض كنم عمدي نبوده و از بس اين اصطلاحات اداري “اصولاً” و “اساساً” و” تبعاً”و “قاعدتاً” را هر روز مي نويسيم.دل نوشته هاي خودمون هم شبيه مكاتبات اداري ميشه!!
به هرحال خيلي ممنون كه سرزديد به وبلاگم.وقت گذاشتيد و خونديد.
سی دو. ٨٨/٧/٢١ @ ١٢:٣٢
خوب به هر حال شهرت شهرت هست . مثلن ممدرضا گلزار هم مشهور است . اما شهرت دلیل بر توانا بودن و دانا بودن نیست که نیست .
خوب احتمالا مخاطبان اینچنینی بوی کباب آهو شنیده اند و اصلا کاری به توانایی وبلاگ نویس ندارند.
حالا من به تو می گم گاهی یکی یعنی همه. آدم یک خواننده دقیق و ریز بین داشته باشه می ارزه به صد تا به ( بهت سر زدم بهم سر بزن).
حالا اگر امید اقای ما دلش 194 تا کامنت خواست یک اشاره کوچولو بکنه این انگشت ها رو بذاریم روی ری پیت.
خوشبختانه اين وبلاگ به سيستم كنترل كامنت دوبل و تكراري مجهزه و ارسال 194 تا كامنت يكجور، حداقل به 194 دقيقه زمان نياز داره.
خطي كه من در تقبيح اين گونه شهرت نوشتم گريبان فرد شهير را نميگيرد.
او ان بالا ايستاده و به ريش همهي افراد گلهاش ميخندد.
Nahid. ٨٨/٧/٢١ @ ١٥:١٤
پس نتيجه ميگيريم كه شهرت اصلا هم خوب نيست. خوش به حال خودم!(چي ميگن اينجا؟ ژانر از خود متشكر؟)
مامان آناهیتا: کاش اینو پست میذاشتین. انرژی خوبی داره و حیف میشه این گوشه گم بشه
امید: امید عزیزم نگران مشکلات سر راهت نباش من به استواری و قدرت تو ایمان دارم و میدونم که مثل همیشه حلشون میکنی
فقط غصه نخور
به من فکر کن که بدون تو هیچم
من تو رو فقط سالم میخوام
نهایتا از صفر شروع میکنی
مهم نیست اصلا
فقط قوی باش تا بتونم قوی باشم کنارت
هرچیزی که از دست میره فدای یک تار موت
بقیه چیزها بدست میاد
دوست دارم خیلی خیلی زیاد
که این از ته ته دلمه
جملهی یادگاری از هانیهی عزیزم نقش بسته بر صفحهای گوشی
امید: فیلمهایی که گاهگاه، اینطرف و آنطرف میبینم، خاطراتی که بازماندگان بازگو میکنند، سبب میشه دردی در خلال حروف و کلمهها و سکانسها، همچون جوی خون، فواره یزنه از چشمهام. شامی که همسر شکیبا با میهمانانش قسمت میکرد و آخرین وعدهی غذایی بازمانده از دستپخت شکیبای جانش بود... کلیپی که علی عظیمی ساخته به یادبود آنجانهای جان....
توییترباز: راست میگی، پاییز هم گذشت. قلم من هم خشکید. امروز قلبم فشرده است. سالگرد آن موشک لعنتی... آن هواپیما، آن جانها، همه آن آرزوهای بر باد رفته...
آمدم اینجا یک دوری بزنم، چند جمله از دوست بر دیوار بخوانم بلکه یکم دلم باز شود.
اميد: برام جالبه که اکثریت مردم دوست دارند ترامپ رای بیاره
امید: منم منتظرم پاییزم به شتاب بگذره به شتا برسه 🙂
امید: تاکو جان، تو که خودت به درد من دچار شدی جانم.
خيلي جالب بود!
البته دقت كردي نظرها هم اصولا تو مايه همون اصل نوشته هستند. مثلا ((خوش بگذره كوه)) ((منم ببر كوه)) ((چرا مي ري كوه))
ميدوني دوره اول وبلاگ نويسي را كه شروع كردم مخاطبان وبلاگم زياد نبودند اما خيلي دوستشان داشتم چون با دقت ميخوندند مطالب را و نظر مي گذاشتند نه اينكه ازسر رودربايستي يك چيزي بنويسند! تو اون دوره جمع خيلي خوبي تشكيل داده بوديم يعني يك جورايي با دوستان مجازي خيلي راحت تر بودم و خيلي بيشتر ازشون ياد ميگرفتم تا دوستان حقيقي.
راستي اين ماجراي فيها خالدون هم خيلي جالب شد باعث شد تغيير مهمي در برنامه روزانه ام ايجاد بشه و صبح كلي بخندم.
درخصوص به كاربردن كلمه “اصولا” هم بايد عرض كنم عمدي نبوده و از بس اين اصطلاحات اداري “اصولاً” و “اساساً” و” تبعاً”و “قاعدتاً” را هر روز مي نويسيم.دل نوشته هاي خودمون هم شبيه مكاتبات اداري ميشه!!
به هرحال خيلي ممنون كه سرزديد به وبلاگم.وقت گذاشتيد و خونديد.
خوب به هر حال شهرت شهرت هست . مثلن ممدرضا گلزار هم مشهور است . اما شهرت دلیل بر توانا بودن و دانا بودن نیست که نیست .
خوب احتمالا مخاطبان اینچنینی بوی کباب آهو شنیده اند و اصلا کاری به توانایی وبلاگ نویس ندارند.
حالا من به تو می گم گاهی یکی یعنی همه. آدم یک خواننده دقیق و ریز بین داشته باشه می ارزه به صد تا به ( بهت سر زدم بهم سر بزن).
حالا اگر امید اقای ما دلش 194 تا کامنت خواست یک اشاره کوچولو بکنه این انگشت ها رو بذاریم روی ری پیت.
خوشبختانه اين وبلاگ به سيستم كنترل كامنت دوبل و تكراري مجهزه و ارسال 194 تا كامنت يكجور، حداقل به 194 دقيقه زمان نياز داره.
خطي كه من در تقبيح اين گونه شهرت نوشتم گريبان فرد شهير را نميگيرد.
او ان بالا ايستاده و به ريش همهي افراد گلهاش ميخندد.
پس نتيجه ميگيريم كه شهرت اصلا هم خوب نيست. خوش به حال خودم!(چي ميگن اينجا؟ ژانر از خود متشكر؟)