همينطور كه ميلهاي بافتني را حركت ميدهد و يكي از زير و دوتا از رو ميبافد، به ساعت نگاه ميكند و بلافاصله نگاهش را از پنجره مياندازد پشت در حياط. مكثي ميكند و دوباره شروع ميكند به بافتن. زنگ در را ميزنند و مادر مثل فنر كوكشده، از جايش بلند ميشود. ميگويد توتو است. مكث ميكند و بعد به سرعت به سمت پلهها ميرود. بافتني را روي صندلي مياندازد. ميلهاي بافتني در ميايند و روي كفپوش چوبي اتاق ميافتند. نخ كاموا به پاي مادر گير كرده و مادر به سرعت پلهها را پايين ميرود. «توتو است. پسرم. توتو». نخ كشيده ميشود و رجهاي بافته شده به سرعت باز ميشوند تا مادر هرچه زودتر به در حياط برسد. در را باز ميكند و پسرش را -پس از سالها- ميبيند و در آغوش ميكشد.
اين صحنه، يكي از زيباترين صحنههاي فيلم بود. شنبه را به طور كامل استراحت كردم. وقت كافي داشتم براي اينكه سه ساعت بنشينم پاي فيلم سينما پاراديزو. فيلمي كه يك سال پيش فرزاد به من داده بود و هنوز فرصتي پيش نيامده بود اين فيلم را ببينم. كه پيش آمد و ديدم.
همينطور وقت داشتم توي اينترنت بچرخم و نامهي 171 پژوهشگر ممتاز ايراني را براي آزادي محمدرضا جلاييپور بخوانم و اسمها و رسمها را يكي يكي نگاه كنم. بين آنها چند نفر را بشناسم كه يا رقيب من بودهاند (مريم سعيدي) يا همدورهي من، يا دوست مشتركي با آنها داشتهام (ايمان آگنج) و يا مقالات علمي آنها را خواندهام (هادي سلماسيان، محمد مهديان، بابك فرزاد، ايمان حاجيرسوليها، . . .).
با ديدن اسمها احساسي دوگانه به من دست بدهد. ماندن، رفتن، ماندن، رفتن، ماندن، رفتن، پشت پا زدن به هر چه علم است، غرق كار شدن، ماندن، ماندن، غرق شدن، جلو نرفتن، كار كردن، كم شدن، ساكت شدن، خاموش شدن، تمام شدن، فراموش شدن. روزي بود آن روزها كه صبح زود، وقتي هوا هنوز تاريك بود، بيدار ميشدم و مينشستم پاي حل يك مسئلهي واقعا پيكارجو، يك روز، يك هفته، يك ماه و بالاخره يك حل جديد براي آن و احساس غرور بينهايت و رسيدن به اوج لذت.
براي حركت، حسرت گذشتهها كافي نيست. شوقي از آينده لازم است.
اینجا چرا اینطوری شده ؟
همه چیز به شکل یک علامت سوال در آمده
امید جان دقیقا الان که کلی کلمه داره دوروبر ذهن زیبات پرواز می کنه ،الان که ناخودآگاه انسان خاصی مثل تو حقیقت تو رو داره فریاد می زنه وقتشه
وقتشه که حرکت کنی و برگردی به سمت همان دوران کشف راه حل های غرور آمیز
و البته امیدوارم یه حرکت دیگه هم بکنی و از این کشور بری چون اینجا جای خیلی ها نیست