صدا و سيماي ما گفت در درگيري مسلحانه بين آشوبگران و نيروهاي نظامي، هفت تن از شهروندان كشته شدند. صدا و سيماي ما هيچ آماري از كشتههاي آشوبگران يا نيروهاي نظامي نداد.
صدا و سيماي ما گفت آشوبگران اموال عمومي را تخريب ميكنند. ولي نگفت نقش لباس شخصيها در تخريب اموال عمومي كوي دانشگاه چي است. و كشتگان كوي دانشگاه را كدام آشوبگران كشتند.
صدا و سيماي ما از جمعيت خيلي زيادي كه روز دو شنبه با نشان سبز آمده بودند، مقدار كمي را نشان داد.
صدا و سيماي ما سعي دارد به زور ما را فرهيخته و همهي شرايط كشور را حساس جلوه دهد. از وقتي كه يادم ميآيد شرايط كشور حساس است.
ابله فرض كردن مردم تا كي ميخواهد ادامه داشته باشد؟
آرزو. ٨٨/٣/٢٨ @ ١٩:٥٩
منم وبلاگم را باز می کنم آهنگش را بلند می کنم و می روم قسمت نوشته جدید …که با الهام از این موسیقی که در روحم فرو می رود بنویسم …احتیاجی به انتخاب شخصیت نیست …سوژه هیچ کم نیست … اما یاد قسم هایی می افتم که گفتند یه وقت ننویسی ! ننویسی …
و من نوشته ء جدید را دوباره می بندم سرم را روی میز می گذارم و اجازه می دهم موسیقی تا زوایای ترسوی وجودم رخنه کند …
راستش را بخواهی پیش از این یک بار اینجا آمدم ،بگذار اعتراف کنم روزنوشت هفدهم خردادت به حدی زیبا و تازه بود که نگذاشت “من ”
حرفی بزنم . خب گاهی اینطور می شود دیگر .
همین الان داشتم خطی در جواب یکی از دوستان که گاهی سری به تخته سیاه می زند ، می نوشتم ؛ “این بیت” مدام در ذهنم مکرر می شد .
گوارایی اندیشه ی مشترک ، طعم اصیلی ست که شوق در دل آدم ها می نشاند .
يادداشت
ديوارنوشت
Latest on Thu, 05:35 am
امید: امید عزیزم نگران مشکلات سر راهت نباش من به استواری و قدرت تو ایمان دارم و میدونم که مثل همیشه حلشون میکنی
فقط غصه نخور
به من فکر کن که بدون تو هیچم
من تو رو فقط سالم میخوام
نهایتا از صفر شروع میکنی
مهم نیست اصلا
فقط قوی باش تا بتونم قوی باشم کنارت
هرچیزی که از دست میره فدای یک تار موت
بقیه چیزها بدست میاد
دوست دارم خیلی خیلی زیاد
که این از ته ته دلمه
جملهی یادگاری از هانیهی عزیزم نقش بسته بر صفحهای گوشی
امید: فیلمهایی که گاهگاه، اینطرف و آنطرف میبینم، خاطراتی که بازماندگان بازگو میکنند، سبب میشه دردی در خلال حروف و کلمهها و سکانسها، همچون جوی خون، فواره یزنه از چشمهام. شامی که همسر شکیبا با میهمانانش قسمت میکرد و آخرین وعدهی غذایی بازمانده از دستپخت شکیبای جانش بود... کلیپی که علی عظیمی ساخته به یادبود آنجانهای جان....
توییترباز: راست میگی، پاییز هم گذشت. قلم من هم خشکید. امروز قلبم فشرده است. سالگرد آن موشک لعنتی... آن هواپیما، آن جانها، همه آن آرزوهای بر باد رفته...
آمدم اینجا یک دوری بزنم، چند جمله از دوست بر دیوار بخوانم بلکه یکم دلم باز شود.
اميد: برام جالبه که اکثریت مردم دوست دارند ترامپ رای بیاره
امید: منم منتظرم پاییزم به شتاب بگذره به شتا برسه 🙂
امید: تاکو جان، تو که خودت به درد من دچار شدی جانم.
مامان آناهیتا: امیدِ بزمی در رویارویی با کلمات با توست. ماجرا کمی شلوغش کرده. رد شو از کوچه پاییز
صدا و سيماي ما گفت در درگيري مسلحانه بين آشوبگران و نيروهاي نظامي، هفت تن از شهروندان كشته شدند. صدا و سيماي ما هيچ آماري از كشتههاي آشوبگران يا نيروهاي نظامي نداد.
صدا و سيماي ما گفت آشوبگران اموال عمومي را تخريب ميكنند. ولي نگفت نقش لباس شخصيها در تخريب اموال عمومي كوي دانشگاه چي است. و كشتگان كوي دانشگاه را كدام آشوبگران كشتند.
صدا و سيماي ما از جمعيت خيلي زيادي كه روز دو شنبه با نشان سبز آمده بودند، مقدار كمي را نشان داد.
صدا و سيماي ما سعي دارد به زور ما را فرهيخته و همهي شرايط كشور را حساس جلوه دهد. از وقتي كه يادم ميآيد شرايط كشور حساس است.
ابله فرض كردن مردم تا كي ميخواهد ادامه داشته باشد؟
منم وبلاگم را باز می کنم آهنگش را بلند می کنم و می روم قسمت نوشته جدید …که با الهام از این موسیقی که در روحم فرو می رود بنویسم …احتیاجی به انتخاب شخصیت نیست …سوژه هیچ کم نیست … اما یاد قسم هایی می افتم که گفتند یه وقت ننویسی ! ننویسی …
و من نوشته ء جدید را دوباره می بندم سرم را روی میز می گذارم و اجازه می دهم موسیقی تا زوایای ترسوی وجودم رخنه کند …
راستش را بخواهی پیش از این یک بار اینجا آمدم ،بگذار اعتراف کنم روزنوشت هفدهم خردادت به حدی زیبا و تازه بود که نگذاشت “من ”
حرفی بزنم . خب گاهی اینطور می شود دیگر .
همین الان داشتم خطی در جواب یکی از دوستان که گاهی سری به تخته سیاه می زند ، می نوشتم ؛ “این بیت” مدام در ذهنم مکرر می شد .
گوارایی اندیشه ی مشترک ، طعم اصیلی ست که شوق در دل آدم ها می نشاند .