دستت را به من بده. قدم به قدم، نفس به نفس با هم ميرويم. دستت را ميكشم. يك قدم جلو ميآيي. يك قدم جلو ميروم، دستت را ميكشم. ميرويم تا صفحات كتاب. اين كتاب را با هم مينويسيم.”كلمه” دارد و “تركيب تازه”. “بياموزيم” دارد. “جاي خالي” دارد. “پرسش” دارد. چند كلمه من مينويسم. چند خط محبوب و چند صفحه هم تو بنويس. اين كتاب تو است. نميخواهي خودكارت را بياوري؟ با خودكار بنويس. اگر چيزي به اشتباه نوشتي، روي آن يك خط بكش. گاهي اوقات لازم است روي كل يك جمله يا يك پاراگراف خط بكشي. اشتباهت را پاك نكن. عبارت اشتباه بايد هميشه جلوي چشمت باشد تا تكرار نشود. خوب نيست مدام در زندگي اشتباه كني. اشتباه بيشتر از يكبار يعني حماقت. من دوست ندارم احمق جلوه كنم. بي شك تو هم همينطور هستي. اينطور نيست؟
گاهي وقتا لازمه شكسته بنويسي. فك نميكني شكسته نويسي بيشتر به دل ميشينه؟ آخه حرف مستقيم دله كه مستقيم مياد و روي كاغذ ميشينه. سعي كن شكسته ننويسي. اگر چه شكسته نويسي نزديكتر به گويش است. ولي گفتن جايگاهي دارد و نوشتن جايگاهي. گوينده در گفتن از ابزارهايي استفاده ميكند كه در اختيار قلم نيست. شنونده با خواننده تفاوت دارد. ديدهاي وقتي كه توي دفتر خاطرات كسي يواشكي سرك ميكشي، رغبتي براي بار دوم خواندن نداري؟ چون مستقيم و با زبان دل در حال صحبت ميشود. بيا بالاتر. از اين بالا متن طور ديگري ديده ميشود. تو كه نمي خواهي متن يكبار مصرف بشود؟ خودكارت را بردار و اولين جمله را بنويس. حالا كه ميخواهي در نوشتن كتاب خودت نقش داشته باشي، سعي كن موثرترين نقش را داشته باشي. تا حالا چند كتاب خواندهاي؟ فكر نميكردم نوشتن به قدر خواندن در من تاثير بگذارد. نوشتني كه در دفتر خاطرات باقي نماند و آزادانه در معرض خوانش ديگران بگذارمش.
گاهي دوست دارم داستان بنويسم. داستان كوتاهي كه در مترو اتفاق افتاد. گاهي كه براي محبوب مينويسم، نغمه ميشود و ياد و نامه. گاهي دست محبوب را ميگيرم. با خود ميبرمش توي داستان. آنجا هر بلايي كه بخواهم سرش در ميآورم. آنجا ساكت و بيپناه است. گاهي هم طغيان ميكند. شورش ميكند. جار و جنجال ميكند. ولي همه را در درونش خفه مي كند. داستان است ديگر. شايد مقداري از آشوبش لكه خوني روي كتاب بيندازد. تو هم در نوشتن خودت را به دست ذهنت بسپار.
بيا تو را با محبوب آشنا كنم. محبوب در يك لحظه، در ميان كلمههاي من متولد شد. مثل لبخندي كه روي لب ماه، هلال نازكي ميشود. به همين سادگي. ولي آن لحظه ماهها طول كشيد. محبوب حاصل لحظههاي من و نغمههاي من است. همآغوشي لحظهها و نغمهها و همخوابگيشان توهم نيست. محبوب كلمهها را بو كشيد و من تخم تركيبهاي تازه را در او كاشتم. بيا به يمن قدمهاي محبوب جشن كوچكي بگيرم … .
صبح كه بيدار شدم، داشت باران ميآمد. اين نان در تنورم بود. هنوز تازهست.
سال نوت مبارک امید جان…
سال نو مبارك