اسكارلت در “بر باد رفته” به زندگي چند نفر گند زد.
اسكارلت زيبا بود. ولي ملاني از او زيباتر بود بعلاوه اينكه مهربان، تودار و صبور بود. اسكارلت ميخواست به زور به خودش و به همه بقبولاند كه عاشق است. خيليها در داستان مردند. ولي اسكارلت در داستان نمرد.
اسكارلت هنوز زنده است.
می دونی امید این تا حالا جایی نگفتم
اما من همیشه عاشق ملانی بودم . عاشق شکیبایی اش و زیبایی ذاتی اش .
اسکارلت بودن خالص ، چندان هم بد نیست. متاسفانه فاجعه آنجاست که زنی توهم اسکارلت بودن به او دست می دهد و در واقع مامی هم نیست. اطرافیان هم که در همه حال مشغول ترمیم زخمیان جنگ جهانی هستند و کسی وقت ندارد کسی را از توهم خارج کند.
دوره دوره ی خروج شخصیت های قصه و ورود آنها به عالم واقع شده. زمان ظهور و بروز لکاته ها در بطن زندگی و جولان آنها در زیر نقابی و تعبیری از فرشته خویی و تعریف از خود و متقابلا انزوا و سکوت زنان اثیری.
همیشه برای زنان لکاته صفت ، رمز آرامش و صبر و سکوت و زیبایی ملانی ها یک سوال بزرگ است. اسکارلت های قصه های آن طرف آبی ها و لکاته های قصه های وطنی ، خود را به هر دری می زنند تا برای لحظه ای صاحب شوکت و احترام و عشق ملانی ها شوند و نمی شوند . می دانی چرا؟ می دانی چرا اشلی ها و رت باتلر ها حتی قادرند از تن عرضه شده ی اسکارلت ها هم بگذرند و روی آنها خط بزنند؟
شنیده ای مردها می گویند( با زنان بیشماری می شود خوابید ، اما زنان کمی قادرند مردان را بیدار نگه دارند)
رمز موفقیت ملانی ها و اثیری ها ، آگاهی ، اعتماد به نفس و عشق به خود و نگهداشت حرمت خود است تا در پله ی بعدی این هر چهار را به دیگری ایثار کنند.
راستی آقای امید این کامنت خصوصی نیست. اظهار نظری عام درباره ی دو شخصیت متضاد از زن است.