سمت راست اين راه صداي آب است و هيچ صدايي سمت چپ آن. دو طرف آب پر شده است از درختان با شكوفههاي ريز كه هر چند تاي آن از نقطهاي روي شاخه روييده است. قرار است اين گلهاي سفيد بشوند آلبالو و گيلاس. عطر باران نخوردهي اين درختان و خشخش برگهاي كنار آب، هوش از سرم ميبرد. كوهها دو طرف اين راه و آب و درخت و برگ باعث ميشوند احساس كوچكي كنم و همزمان در اين راه پر پيچ، مثل كرمي ميخزم و به جلو ميروم.
از مسيري كه نيامدهاي ميروم. هنوز به كمر راه نرسيدهام. هيجان اين آب نميگذارد صداي تو را بشنوم. گاهي دوست دارم آب هم مثل كوه سكوت كند و تو تنها صدايي باشي كه گوشم را نوازش ميدهد.
چند دقيقهاي كه از كوه بالا ميروم، به سكوت ميرسم و صداي حركت ماشيني كه از پايين پاي من مانند كرمي، اين جادهي باريك را بالا ميرود. بالاتر كه ميروم، جاده كرمي ميشود كه روي برگ سبز بزرگي پيچ و تاب ميخورد و به هر طرف كه نگاه ميكنم، در حصار اين جنگل گم ميشود و پيدا ميشود و ميخزد. بالاتر كه ميروم سكوت است و صداي باد.
شكوفههاي هلو، قرمزند و درشت. مثل گونههاي زهرا، وقتي خجالت ميكشد. زهرا كنار رود نشسته است. ليوانش را از آب پر و خالي ميكند و همينطور نگاهم ميكند. لبخند روي صورتش، برجستگي گونههايش را نمايانتر ميكند. صبح، با همين لبخند به من خوشامد گفت. به طرفش رفتم. دستش را گرفتم. دو شكوفهي هلو روي گونههايش روييد. سرش را پايين انداخت و لبخند زد.
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
كسي نپرسيد زير درختان شكوفهي گيلاس چكار ميكنم.
چه ارام بخش است این رخ معصومانه
لابد یواشکی کار بد می کردی!
ای نازی . بگردم چقد معصوم و زیباست این صورت .
منی که کرم می شوم ،
جاده ای که کرم می شود و میخزد ،
ماشینی هم که کرم میشود !
خوب اینطوری نیگا نکن دارم خودم هم شکل کرم می شوم .
من هم یک کرم می شوم و ارام ارام دلم می خواهد بر تن شکوفه ها ی سرخ و سفید بخزم .
سلام .. راستش دارم تايپ ميكنم ..ولي دستم بدجوري ميلرزه .. چند تا از پست ها تو خوندم انقدر قشنگ بود كه داشتم به بد مستسي مي افتادم .. اومدم كامنت بذارم .. كامنتاي دوستان رو خوندم بيشتر هول شدم
.. ولي دست آخر گفتم .. عيبي نداره .. من همينم ديگه .. ساده و بي رمز و راز .. با يه قلم نصفه كاره .. حالا كه اومدم بايد نظر بذارم .. چاره اي نيست
خلاصه با اين زبون الكنم ميگم : دست مريزاد .. فوق العاده زيبا مينويسي
اره…
اینجا با امید،بنفشه،سیدو،مهربانو ،امید و درختان شکوفه های گیلاسش خیلی زیبا شده…
صدای آب و باد و انسان همانقدر در این نوشته شنیده می شود که صدای بی آبی و سکوت کوه و آدمی که جایش خالی است.مثل اینطرف راه پر آب ، همانقدر درخت به شکوفه نشسته که آنطرف بی آب جاده.
دخترک در اوج ، اوج رسیدن راوی به مقصد، بالای کوه ، به زیبایی شکوفه گیلاس می شود . اصلا اگر او زشت هم که باشد ، باز درهارمونی طبیعتی که نویسنده قاب گرفته همه چیز ناب می شود.
راستش آقای امید اینگونه با طبیعت و هستی آمیختن و همه را پشت سر گذاشتن شبیه طی طریق سالکان می باشد. اما تو متن ات را آنقدر عرفانی نکردی و در لحظه ی آخر عکسی از دخترک زمینی گذاشتی که شیطنت چهره و نگاهش هر عابری را دوباره از افلاک به هستی گرم خاک بر می گرداند.
اما من هر بار میام اینجا و این عکسها رو میبینم .
کلی دلم آبی میشه از این همه معصومیت اسمونی .
سلام
متن قبلی چه آشنا بود!
چه هوای خوبی!
…
و چند تا جمله ی منتهی به علامت تعجب دیگر…
از خانهي دوست به دوست…
وب جالبي داريد و نوشتههاي جالبتر
LISTEN…
listen more & more
to your intuition. & know
that it holds a wonderful wisdom.
EXPLORE…
explore & rediscover
the creativity you felt as a child,
& envision anew those things
you may have stopped seeing
on the way to growing up.
REMEMBER…
remember to keep your dreams alive,
& happiness will always be
in your heart.
Sue Mitchell