چندوقتی است که میخواهم دستی به سر و رویش بکشم. آماده که شد، خوانا و مرتب که شد، معرفیاش کنم. ولی این کار لعنتی نمیگذارد من برای دلم به قدری که میخواهم زمان بگذارم.
گاهی که عکس میگیرم، اینجا میگذارم. گفتم که بدانید. نگویید مارا غریبه دانست.
شاید فرصتی که دست داد و قالب مناسبی که برایش یافتم، تغییراتی دادم که … .
سلام،
زیاد می ایم اینجا.زمان خاصی ندارد.کمی استراحت می کنم.
می دانم انصاف نیست که دست خالی بی ایم اما زمانی که به اینجا می ایم چه کنم که تهی م از کلمات.
امروز گذرم به یاداشت های دیروز که بر دیوار خانه امید نوشته بودید افتاد.
و خواستم بگویم عجب می گذرد این قافله عمر
حرف برای نوشتن زیاد ست اما…
شاد مانی و سلامت
خلود